رفتن به فست فود جای همگی مخصوصا مامان مرجان (مامان بزرگم) و بابا محسن (پدربزرگم) خیلی خالی . رفته بودیم پرپروک پیتزا بخوریم. من که نخوردم ولی میگن چسبید! ... نویسنده : ماماني 4:29 تارا، ستارهي خونهي ما 8 بهمن 1391 486 0 1 ادامه مطلب
تارا و خرس پشمالو وقتی به دنیا اومدم این عروسک و عمه ام واسم به بیمارستان آورد.خیلی ازش میترسیدم ولی الان خیلی دوستش دارم و باهاش عکس انداختم. ... نویسنده : ماماني 4:14 تارا، ستارهي خونهي ما 8 بهمن 1391 1318 0 0 ادامه مطلب
تارا و خوردن هات چاکلت رفته بودیم هات چاکلت بخوریم از فرصت استفاده کردم عکس انداختم. تازه با اقاهه هم که هات چاکلت درست میکنه هم عکس انداختم. ... نویسنده : ماماني 19:53 تارا، ستارهي خونهي ما 30 دی 1391 529 0 1 ادامه مطلب
تارا و لباس رنگارنگ این لباس و دایی جونم واسم خریده که تا چند روز پیشم واسم بزرگ بود.جالا اندازه ام شده تن کردم عکس انداختم. ... نویسنده : ماماني 2:30 تارا، ستارهي خونهي ما 24 دی 1391 448 0 0 ادامه مطلب